سعید اسلامی در روزنامه اعتماد نوشت: در فردای هر انتخاباتی (ریاستجمهوری؛ مجلس و...) بیش از همه حامیان کاندیدا و سپس رقبای کاندیدای پیروز؛ تحقق شعارهای کاندیدای محبوب و همچنین عدم تحقق شعارهای رقیب را به رصد میگیرند. تقریبا در اغلب موارد آن گروهی که بیش از همه در صبح پیروزی میرنجند و غالبا به انفعال و یاس میگرایند یاران کاندیدای پیروزند.
درک چنین تغییری در نزد حامیان حتی پیروان لایه اول و سپس حلقههای دوم و سوم آنچنان پیچیده و ناملموس نیست. از یکسو تنوع شعارهای دوران کمپین و سپس عدم امکان دسترسی به کاندیدای پیروز آن گونه که در کمپینها آسان مینمود. (که البته این از ملاحظات ساخت دوران مدرن و بروکراسی حاکم براین دوران است.
وضعیتی که دانشمندانی چون میخلز از آن تحت عنوان الیگارشی آهنین یادکردهاند.)؛ علاوه بر این فاصله شعارهای انتخاباتی با واقعیت موجود و سیاستهای عملی پیش روی منتخب پیروز از جمله مهمترین عوامل انفعال و یأس حامیان و پیروان آنان است. به ویژه اگر فاصله شعار و عمل فاحش و غیرقابل مسامحه باشد این یأس و انفعال میتواند ماهها به طول انجامد و حتی به مخالفت آشکار بدل شود.
لیکن غالبا این یأس و انفعال بعد از چندین ماه به انتخابهای عقلایی دیگر مبدل میشود. ذایقه و رفتاری که سیاستمداران به خوبی آن را میشناسند. از آن سو اگر این تفاوت در شعار و عمل مایه یأس و انفعال حامیان است خود موجب دلگرمی رقیبان است. این همان چیزی است که تعادل در سیاست را دامن میزند. چه اگر برنده بخواهد که برنده حاصل جمع جبری صفر و بازنده بداند که بازنده بازی حاصل جمعی جبری صفر است به قاعده انتخابات به عنوان یک بازی تن نمیدادند.
سنتز این تعارض تعادلی است از تقلیل آرمانهای حامیان و استمالت رقیبان بازنده. با همین رویه و عرف سیاست مرسوم؛ نخستین جملاتی که موافقین و رقبا از کاندیدای پیروز میشنوند این است که «او رییسجمهور همه آحاد کشور است.»
که این همان مثل معروف انگلیسی است که: «کمپین شعار (شعر)؛ دولت نثر.» چراکه اصولا در هر انتخاباتی جذب حامیان بسیار صرف نظر از ملاحظات سیاسی و اقتصادی از طریق شعارها هموار میشود به همین دلیل در تعریف شعار کفته میشود: شعار جملهای آهنگین است که برای بیان نظرهای جمعی (سیاسی، اجتماعی) وسیله جمع یا گروهی بیان میشود. در فرهنگ عمید نیز یکی از تعاریف شعار چنین آمده است. شعار جملهای آهنگین و آرمانی است که معمولا عملی نیست.
شعر کلام زیبا و موثری است که احساسات بدیع انسان را به حرکت میآورد. لذا در تعریف آن گفتهاند: «هر اثر فکری و حسی که تنها در قالب الفاظ و کلمات ریخته شده و با خیالات و مجازات مزین شود و تاثرات و هیجانات روحی بار آورد، شعر است.» به همین سیاق ارسطو میگفت: «کار شاعر آن نیست که امور را آن چنان که روی داده است به دقت نقل کند، بلکه کار او این است که امور را به روشی که ممکن است اتفاق افتاده باشد، روایت کند.
افلاطون، شعر را از جهت اخلاقی زیانآور و ویرانگر میدانست و از دیدگاه معرفتشناسانه آن را دور از حقیقت و فاقد ارزش علمی میپنداشت (گرچه نویسنده با وقوف از اثر شعر در جامعه انسانی با این نظر همدلی ندارد و تذکار آن در این متن استفاد یا سوءاستفاده از شعر در سیاست است.)
او ارزش زیبایی شناسی ادبیات را در نظر نمیگرفت یا ناچیز میشمرد و به جای آن از دیدگاه ارزش اخلاقی به ادبیات نگاه میکرد. آن گونه که: دکتر براهنی از ماهیت شعر این گونه پرده برمیدارد که: «شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون میآید و با سکوت برمیگردد»، شاعر برای اینکه حس زیباییشناختی مخاطبش را برانگیزاند به عادتستیزی دست میزند تا ادراک حسی تازهای پدید آورد.
از این رو است که شعر «هجوم سازمان یافته به زبان معیار» یا «گریز از هنجار زبانی» است. لذا راه ناهموار پیروزی در عرصه انتخابات از جاده هموار شعار و شعر میگذرد. لیکن با پیروزی و راه ناهموار قدرت و سیاست راهی جز غلتیدن به جاده نثر نیست. زیرا در نثر: هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تاثیر و لذت نیز جزو هدف شعر است.
بر این اساس، نثر از پیچیدگیهای کمتری نسبت به شعر برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن میرسد ولی در شعر، مخاطب تلاش میکند که در عین به دست آوردن پیام، از شعر لذت ببرد. برای این منظور شاعر مجبور است شعر را در لفافه زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد به همین دلیل گفته میشود که: کاربرد نثر بیشتر در توضیح واقعیات و بحث در مورد اندیشهها و نظرات است.
خواه مرسل، خواه مسجع یا شکسته و امثالهم... لیکن آنچه اهمیت دارد توضیح واقعیات و بحث در مورد اندیشهها و نظرات است. لذا دولتهای مستقر راهی جز گذار از شعر و شعار به نثر ندارند. به تعبیری میشود، گفت: سیاستمداران در کمپینها شاعرند و در دولت چیزی دیگر. در کمپینها به خلق شعار مشغولند و در دولت به کار نثر. آنان میدانند شعر و شعار مایه خرسندی است لیکن نثر وسیله کاهش رنج و آلام است.
شعر و شعار در کمپینها مسوولیت گریز است لیکن نثر مسوولیتگرا. شعارها متر و معیار ندارند لیکن نثرها را میشود اندازه گرفت. واقعیتی که میشود با عنوان (کاهش آلام به جای خرسندی) از آن یاد کرد. تلخ اما واقعی واین ماهیت تراژیک انسان به تعبیر فیلسوف آلمانی است که: آدمی دایما به ذبح آرزوهایش مشغول است و ناچار است برای به دست آوردن خواستی، آرزویی را در زیر پای آن قربانی کند.
بیهوده نباشد کار آدمی قربانی است. یا قصابی دایمی آرزوها؛ یکی به جای یکی دیگر؛ به دین جهات گرایش دولتها از شعارهای کمپینها به نثر مرسل مرسوم حکایت از این واقعیت دارد که شعر و شعار را خیال ما و نثر را واقعیات و ظرفیتهای موجود در مناسبات قدرت تعیین میکند. فقط نیاید نثر مرسل به نثر مسجع تبدیل شود که خود کمتر از شعر و شعار نیست.
شــعر را مقصود اگر آدمگری است
شاعری هم وارث پیغمبری است
اقبال لاهوری.