ابراهیم یزدی؛ وفادار به بازرگان تا آخر راه

ابوالفضل بازرگان در روزنامه شرق نوشت: در این شرایط برای من و کسانی که دکتر یزدی را از نزدیک می‌شناختند، نوشتن از ایشان بسیار مشکل است، ضمن اینکه در همین مدت‌زمان اندکی که از انتشار خبر فوت دکتر یزدی می‌گذرد، افراد مختلفی در این زمینه ابراز نظر کرده‌اند، بنابراین من صرفا به طرح چند موضوع کلی بسنده می‌کنم.
 
دکتر یزدی مثل همه افراد بزرگ، تک‌ساحتی نبود و چند بُعد داشت؛ به‌لحاظ علمی و جنبه تخصصی، دکترای داروی‌سازی داشت و در زمینه سرطان‌شناسی هم تخصص گرفته بود؛ بنابراین از این نظر در سطح بالایی قرار داشت. به‌لحاظ عقاید و اندیشه ‌دینی، فردی بود مسلمان، متدین و پژوهشگر قرآن که کتاب‌ها و مقالاتی هم در تفسیر قرآن نوشت و در زمان‌هایی هم ممکن بود جلساتی در منزلش داشته باشد.
 
در خارج کشور هم برنامه‌هایی از این قبیل داشت.ایشان تحصیلات آکادمیک سیاسی نداشت؛ اما بنا بر علاقه و احساس وظیفه‌، مطالعات گسترده‌ای در این زمینه داشت؛ بنابراین شاید بیش از بسیاری کسانی که دکترای علوم سیاسی دارند، با سیاست آشنا بود، تحلیل داشت و سیاست‌مدار بود، درعین‌حال سیاست‌مداری نبود که سیاست‌بازی کند؛ سیاست‌مداری بود اخلاق‌گرا و درعین‌حال عمل‌گرا و فقط آرمانی فکر نمی‌کرد.
 
همواره مسائل واقعی جامعه - شرایط و امکانات تاریخی - را در نظر می‌گرفت و بنا بر آن نظر می‌داد. ضمن اینکه چون اخلاق‌گرا بود و کار سیاسی را به‌عنوان بخشی از وظیفه ملی و دینی انجام می‌داد، منافع ملی و اخلاق را در اولویت قرار می‌داد. برای رسیدن به هدف‌ها و آرمان‌های سیاسی هر کاری را مجاز نمی‌دانست.
 
او غیر از مسائل سیاسی، در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز فعال و تألیفات مختلفی داشت. از مجموع آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت شادروان دکتر یزدی در تمامی جنبه‌ها، فرد برجسته‌ای بود.
 
یکی دیگر از خصوصیت‌های برجسته اخلاقی ایشان، توجه به مدیریت زمان‌ بود. او همواره در حال مطالعه و یادگیری بود و درعین‌حال همیشه اسناد و مدارکِ مرتبط را گردآوری، نگاه‌داری و استفاده می‌کرد، به‌گونه‌ای که خاطرات‌ چندجلدی ایشان، بخش مهمی از اسناد تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود.
 
زمانی که ایشان به خارج از کشور رفتند، من هنوز وارد دانشگاه نشده بودم و فعالیت سیاسی نداشتم. در سال ۱۳۴۱ به خارج رفتم و هم در جبهه ملی و هم در نهضت آزادی ایران فعال شدم و به‌صورت مکاتبه با ایشان ارتباط داشتم. در کتاب‌های خاطراتشان تصویر بعضی از مکاتباتی که بین ما ردوبدل شد آمده است.
 
ما در ابتدا به‌صورت مکاتبه‌ای با هم آشنا شدیم، اما اولین‌باری که موفق شدم با ایشان دیدار حضوری داشته باشم، در تابستان سال ۱۳۴۳ و کنگره شاخه اروپای جبهه ملی ایران در کارلسروهه آلمان بود. من به‌عنوان نماینده واحد جبهه ملی در انگلستان در این کنگره شرکت داشتم. آقای یزدی عضو شاخه آمریکای جبهه ملی بود.

...در حاشیه آن کنگره یکی از دوستان مشترک به من گفت آقای دکتر یزدی مایل هستند تو را ببینند. خارج از محوطه کنگره رفتم و ایشان را برای اولین‌بار دیدم. ایشان ضمن صحبت‌های مختلف، درباره برنامه کارهای انقلابی هم صحبت کردند؛ برنامه‌ای ترتیب داده بودند که افراد کارهای چریکی و سازمان‌دهی مخفی را یاد بگیرند.
 
گفتند اگر مایل هستید می‌توانید در این برنامه شرکت کنید. من آن موقع جوانی بودم مثل جوان‌های دیگر که تحت تأثیر کتاب‌هایی درباره انقلاب الجزایر، کوبا، ویتنام و...، طبعا فکر می‌کردیم چاره کار ایران هم مبارزه مسلحانه است؛ بنابراین ابراز تمایل کردم. مدتی طول کشید تا توانستم مقدمات آن را فراهم کنم و کارهایی را که در دست داشتم، کنار بگذارم؛ از جمله برای ادامه تحصیلات عالیه اقدام کرده بودم و با اینکه بورس تحصیلی داشتم، آن را متوقف کردم و به مصر رفتم.
 
چند ماهی که آنجا بودم دوباره با دکتر یزدی دیدار کردم و آنجا بود که برای اولین‌بار شهید چمران را هم دیدم.بعد از آن برنامه من به اروپا برگشتم و ایشان به آمریکا و ارتباط ما قطع شد. سال ۴۵ به ایران بازگشتم. ملاقات بعدی ما هم‌زمان بود با انقلاب که ایشان از پاریس به ایران آمدند. اولین پستی که ایشان در دولت موقت گرفتند، معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بود.
 
بعد از اینکه آقای سنجابی، وزیر خارجه دولت موقت، استعفا دادند، ایشان وزیر خارجه شدند.طبعا به‌دلیل ارتباطات کاری‌ای که در دولت موقت وجود داشت، ارتباط ما نیز ادامه پیدا کرد. بعد از دولت موقت هم که فعالیت نهضت آزادی تجدید شد، تقریبا به‌طور مستمر ملاقات داشتیم.
 
یکی از خصوصیات بارز ایشان این بود که به‌شدت تشکل‌گرا معتقد به کار جمعی بود، همان‌طورکه مرحوم بازرگان بود. شخصیتی بود که به‌صورت مستقل می‌توانست خیلی طرف‌دار داشته باشد و حتی ایشان را تشویق می‌کردند راهش را از مهندس بازرگان جدا کند تا همه‌جور امکاناتی برای خودش، به‌صورت مستقل فراهم شود، اما ایشان هرگز از راهی که در پیش گرفته بود منحرف نشد.
 
مهندس بازرگان اصرار می‌کرد مسئولیت‌ها همیشه در حال گردش باشند و یک ‌نفر مادام‌العمر در یک مسئولیت نماند؛ گاهی درون خود نهضت به دکتر یزدی پیشنهاد می‌شد به‌جای مهندس بازرگان دبیر کل شود، ولی همواره در مقابل این پیشنهادها و وسوسه‌ها مقاومت کرد. او همیشه کار جمعی را بر کامیابی‌های فردی ارجح می‌دانست.
 
به قول خودش شاید کار فردی راندمان بیشتری داشته باشد- مثلا شرکتی که یک سهام‌دار بزرگ دارد کارهایش خیلی سریع‌تر انجام می‌شود تا شرکت‌هایی که چندین سهام‌دار دارند- اما ایشان همیشه به‌‌دلیل اعتقاد به جنبه تشکیلاتی و جمعی، در مقابل این نوع پیشنهادها مقاومت می‌کرد و به این ایده‌ وفادار ماند. تا زمانی که خود مهندس بازرگان در حیات بود ایشان هیچ اقدامی برای جایگزینی نکرد.
 
حتی شنیده می‌شود که ریاست دولت موقت به ایشان پیشنهاد شده بود، ولی ایشان زیر بار نرفت و همچنان در سایه مهندس بازرگان باقی ماند تا زمانی که بعد از فوت ایشان طبیعی‌ترین انتخابی که می‌توانست برای دبیر کلی نهضت آزادی انجام شود، ایشان بود.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.